اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیش

نویسه گردانی: BYŠ
بیش . [ ب َ ] (اِخ ) موضعی است و در آن کانها است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
بیش بالغ. [ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به بیشبالق و بیش بالیغ و شدالازار ص 506 شود.
بیش دانی . (حامص مرکب ) بسیاردانی : بیشیت هست بیش دانی بادوز همه بیش زندگانی باد.نظامی .
بیش خورد. [ خوَرْدْ/خُرْدْ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) خوردن بسیار. بسیارخواری . (یادداشت مؤلف ) : چنین داد پاسخ که از بیش خوردمگر آرزو باز...
بیش خوار. [ خوا/خا ] (نف مرکب )اکول . گلوبنده . پرخوار. مقابل اندک خور : من از تو بهمت توانگرترم که تو بیش خواری من اندک خورم .نظامی .
کم و بیش . [ ک َ م ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اندک و بسیار. کم و زیاد. کمابیش . بیش و کم : بی از آن کامد از او هیچ خطا از کم و بیش سیزده سال...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
چیز یا فردی(کودکی) که فعالیت یا کنش بیش از حد بایسته داشته باشد مانند تیروئید بیش کنشگر، بیش فعال، (به انگلیسی‌:hyperactive)
بیش ستانی . [ س ِ ] (حامص مرکب ) عمل بیش ستان . اخذ بیش از حد : با تو نمایند نهانیت راکم دهی و بیش ستانیت را.نظامی .
بیش خواری . [ خوا/خا ] (حامص مرکب ) عمل بیش خوار. گلوبندگی . اکولی : عجب نیست گر جانْت خوار است و حیران چو تن مست و خفته ست از بیش خواری .نا...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.