گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بیش بیش نویسه گردانی: BYŠ BYŠ بیش بیش . [ش ِ ] (ق مرکب ) فزون فزون . بسیار بسیار : بیش بیش آرزو که بود مرابا کم کم بسر نمی آمد.خاقانی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی کم و بیش کم و بیش . [ ک َ م ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اندک و بسیار. کم و زیاد. کمابیش . بیش و کم : بی از آن کامد از او هیچ خطا از کم و بیش سیزده سال... بی کم و بیش بی کم و بیش . [ ک َ م ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بدون زیاده و کم . عیناً. بیش از حد لزوم این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. کم و بیش گشتن کم و بیش گشتن . [ ک َ م ُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کم و زیاد شدن : چو روزی نخواهد کم و بیش گشت نشاید به همت کم اندیش گشت . امیرخسرو.پس زانو من... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود