بیض
نویسه گردانی:
BYḌ
بیض . [ ب َ ] (ع اِ) بیوض . ج ِ بیضة. (از لسان العرب ). رجوع به بیضة در تمام معانی شود.
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ریز و بیز. [ زُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ریزبیز. (ناظم الاطباء). رجوع به ریزبیز شود.
سراب بیز. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان واقع در 66 هزارگزی شمال خاوری گچساران و 6 هزا...
رندان خاک بیز. [ رِ دا ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه ازباریک بینان و دقیق نظران و کسانی که دقیقه ای از دقایق تحقیقات را فرونگذارند. (ب...