اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی فرجام

نویسه گردانی: BY FRJAM
بی فرجام . [ ف َ ] (ص مرکب ) (از: بی + فرجام ) بدعاقبت :
سگ در این روزگار بی فرجام
بر چنین مهتری شرف دارد
در قلم داشتن فلاح نماند
خنک آنرا که چنگ و دف دارد.

ابوطاهر خاتونی .


|| جاوید. بی پایان : مملکتی تا ابد جاوید باشد بی فرجام . (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 10). رجوع به فرجام شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.