اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی قدری

نویسه گردانی: BY QDRY
بی قدری . [ ق َ ] (حامص مرکب )بی ارزشی . بی اعتباری . ناچیزی . کم اهمیتی :
ور زآنکه بغردی بناگاهان
پیرامن او هزبر یا ببری
زآن جانب خویش ننگرد زین سو
از ننگ حقارت و ز بی قدری .

منوچهری .


نشد بی قدر و قیمت سوی مردم
ز بی قدری صدف لؤلوی شهوار.

ناصرخسرو.


پادشاه عالم غیب دان عیب دنیا پیدا میکند و بی قدری او بخلق مینماید. (گلستان ). || حقارت . ذلت . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.