بی قدم . [ ق َ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + قدم ) بیگام .
-
دم بی قدم ؛ گفتار بدون کردار. سخن بی عمل . حرف بدون اقدام
: بمعنی توان کرد دعوی درست
دم بی قدم تکیه گاهیست سست .
سعدی .
|| کنایه از بی اصل و بی بنیاد. (آنندراج ). بدبخت و بی شأن . (ناظم الاطباء). رجوع به قدم شود.