بی قرینه . [ ق َ ن َ
/ ن ِ ] (ص مرکب ) بی قرین . بی مثال . بی نظیر. بی عدیل . بی همتا. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بی همال . بی کفو. (یادداشت مؤلف )
: مژگان زرد خانه برانداز سینه است
الماس در خراش جگر بی قرینه است .
صائب .
|| بی انتظام . (ناظم الاطباء).