اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی قوتی

نویسه گردانی: BY QWTY
بی قوتی . (حامص مرکب ) بی غذایی . بی خوراکی . نداشتن طعام بدان مقدار که قوام بدن باشد : و از فروختن غله منع کرده اند در قحطسالها و تنگسالها تا غایت که مردم از بی قوتی بجان رسیده اند. (تاریخ قم ص 64). و رجوع به قوت شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
بی قوتی . [ ق ُوْ وَ ] (حامص مرکب ) بی زوری . ضعف . ناتوانی : فراخشاخی بود او را که از لاغری و بی قوتی بر جای مانده بود. (انیس الطالبین ص 11...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.