بی قول . [ ق َ
/ قُو ] (ص مرکب ) (از: بی + قول ) بی گفتار. || مجازاً، بی اعتبار که گفتار او را اعتماد نشاید. (ناظم الاطباء). که کردار به گفتار بکار ندارد
: خداوندا جهاندارا ز خانان دوستی ناید
که بی رسمند و بی قولند و بدعهدند وبی پیمان
۞ .
فرخی (دیوان ص 256).
اراقیت گفت ای عم او بدعهد و بی وفا و بی قول است . (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ). || بی حقیقت . || غدار. نمک بحرام . خائن . (ناظم الاطباء). رجوع به قول شود.