اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی کامی

نویسه گردانی: BY KAMY
بی کامی .(حامص مرکب ) ناکامی . بی مرادی . محرومیت :
دل از هم کام و هم شادی گسسته
ز بی کامی به تنهایی نشسته .

نظامی .


ز بی کامی دلم تنهانشین است
بسازم گر ترا کام اینچنین است .

نظامی .


بعمر خویش کسی از تو کام برنگرفت
که در شکنجه ٔ بی کامیش نفرسایی .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.