اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی کسی

نویسه گردانی: BY KSY
بی کسی . [ ک َ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی کس . بی خویشاوندی . || غربت . تنهایی . (ناظم الاطباء) :
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک اﷲ
که روز بی کسی آخر نمیروی ز سرم .

حافظ.


|| بی یاوری . (ناظم الاطباء). بی یار و یاوری :
من نه از بی کسی اندر کف تو دادم دل
که مرا جز تو بتانند بخوبی چو پری .

فرخی .


فریاد ز بی کسی نه رایست
آخر کس بی کسان خدایست .

نظامی .


وز بی کسی تو در چنین درد
میگفت و بر آن دریغ میخورد.

نظامی .


قافله شد واپسی ما ببین
ای کس ما بی کسی ما ببین .

نظامی .


|| بینوایی . بیچارگی . || سکنه نداشتن . غیرمسکون بودن . و رجوع به بی کس شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
خانه ٔ بیکسی . [ ن َ / ن ِ ی ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. گور. مدفن .
بیکسی شیرازی . [ ک َ سی ِ ](اِخ ) مؤلف مجمعالخواص نویسد شاعر قدیمی است و می گوید وقتی مولانا غزالی مشهدی به شیراز می آید شعرا از جمله بیکسی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.