اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیمار گشتن

نویسه گردانی: BYMAR GŠTN
بیمار گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) رنجور شدن . مریض گشتن :
ولیکن کنون کار ازین درگذشت
دل و مغزم از آز بیمار گشت .

فردوسی .


چو سالش درآمد بهفتاد و هشت
جهاندار و بیدار بیمار گشت .

فردوسی .


چو بشنید شیرویه بیمار گشت
ز دیدار او پر ز تیمار گشت .

فردوسی .


چو برساخت شنگل که آید بدشت
زنش گفت برزوی بیمار گشت .

(از ملحقات شاهنامه ).


زرد گل بیمار گردد فاخته بیمارپرس
یاسمین ابدال گردد، خردما زائر شود.

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.