اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیم داشتن

نویسه گردانی: BYM DʼŠTN
بیم داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) هراسیدن . ترسیدن . سهمیدن . ترس داشتن . ترسان بودن :
نشاندم بر این تخت من کیقباد
نه ازکین تو بیم دارم نه داد.

فردوسی .


گر همی ایمنیت آرزو آرد ز عذاب
همچو من هیچ مدار از قبل دنیا بیم .

ناصرخسرو.


راست باش و مدار بیم از کس .

سنائی .


نصیحت پادشاهان کسی را مسلم است که بیم سر ندارد و امید زر. (گلستان ).
چو دزدان ز هم باک دارند و بیم
رود در میان کاروانی سلیم .

سعدی .


نه امید از دوستان دارم نه بیم از دشمنان
تا قلندروار شد در کوی عشق آئین من .

سعدی .


- بیم در دل داشتن از کسی ؛ ترسیدن از وی :
بگوی وز من بیم در دل مدار
نه ازنامور دادگر شهریار.

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.