اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی معبر

نویسه گردانی: BY MʽBR
بی معبر. [ م َ ب َ ] (ص مرکب ) (از: بی + معبر) بدون رهگذر. بی گدار. بی گذرگاه :
وز خلق چون تو غرقه بسی کرده ست
این بحر بیکرانه و بی معبر.

ناصرخسرو.


خاطرم از مدح تو دریاست بی معبر بلی
خاطر مداح تو دریای بی معبر سزد.

سوزنی .


و رجوع به معبر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.