اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی مغزی

نویسه گردانی: BY MḠZY
بی مغزی . [ م َ ] (حامص مرکب ) پوکی . تهی میانی . کاواکی . پوچی :
تا نمانی صفر و سرگردان چو چرخ
تا نسوزی تو ز بی مغزی چو مرخ .

مولوی .


مخور صائب فریب فضل از عمامه ٔ زاهد
که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد.

صائب .


و رجوع به بی مغز شود. || کم ظرفی . (یادداشت مؤلف ). سبکسری . احمقی . بی خردی . سبکی . رجوع به بی مغز شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.