اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی منش

نویسه گردانی: BY MNŠ
بی منش . [ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + منش ) پست . سبک :
فرستاده ای بی منش برگزید
که آن خلعت ناسزا را سزید.

فردوسی .


کنون بی منش زینهاری شدم
ز اوج بلندی به خواری شدم .

فردوسی .


|| بی ارزش . بی مقدار :
چنین گفت خسرو که شیرین بشهر
چنان بد که آن بی منش طشت زهر.

فردوسی .


رجوع به منش شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.