اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی مهری

نویسه گردانی: BY MHRY
بی مهری . [ م ِ] (حامص مرکب ) بی محبتی . (ناظم الاطباء) :
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بی مهری و بیدادگری .

فرخی .


ز من مستان ز بی مهری روانم
که چون تو مردمم چون تو جوانم .

(ویس و رامین ).


اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار
طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد.

حافظ.


بسکه بی مهری ایام گزیده ست مرا
شش جهت خانه ٔ زنبور بود در نظرم .

صائب .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
بی مهری . [ م َ ] (حامص مرکب ) بی صداقی . بی کابینی . رجوع به مهر و کابین شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.