اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیهش کردن

نویسه گردانی: BYHŠ KRDN
بیهش کردن . [ هَُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیهوش کردن . ناتوان کردن . از هوش انداختن . از خود بیخود ساختن :
هر آنکس که نیکی فرامش کند
خرد را بکوشد که بیهش کند.

فردوسی .


مبادا که این بد فرامش کنم
خرد را بگفت تو بیهش کنم .

فردوسی .


بدان داروی تلخ بیهش کنم
مگر خویشتن را فرامش کنم .

نظامی .


رجوع به بیهوش کردن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.