اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی هنگام

نویسه گردانی: BY HNGAM
بی هنگام . [ هََ / هَِ ] (ص مرکب ) (از:بی + هنگام ) دیروقت . دیر. || بی وقت . بی موقع. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نابهنگام :
خواب بی هنگامت از ره میبرد
ورنه بانگ صبح بی هنگام نیست .

سعدی .


مؤذن بانگ بی هنگام برداشت
نمیداند که چند از شب گذشتست .

سعدی .


امشب سبکتر میزنند این طبل بی هنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را.

سعدی .


- امثال :
زیان بهنگام بهتر از سود بی هنگام است .
- مرغ بی هنگام ؛ کنایه از خروس که بی وقت بخواند، نظیر مَثَل خروس بی محل :
وز آن افسانه های خام گفتن
سخن چون مرغ بی هنگام گفتن .

نظامی .


دیو گوید بنگرید این خام را
سر برید این مرغ بی هنگام را.

مولوی .


و رجوع به خروس بی محل شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
خروس بی هنگام . [ خ ُ س ِ هََ / هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خروس که نه بوقت خواند. (مجموعه ٔ مترادفات ). خروس بی محل . || آنکه کاری را در...
بیهنگام شدن . [ هََ/ هَِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دیروقت بودن . نابهنگامی .- بیهنگام شدن روز ؛ نزدیک شب رسیدن آن . (یادداشت مؤلف ) : چون از خو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.