بی هوا. [ هََ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + هوا) بدون هوا. || بی توجه . بی اِشعار. بی وقوف . بی آگاهی قبلی . بی احتیاط. بی مواظبت اطراف . بی پروا: بی هوا میرفتم سرم خورد بدیوار، افتادم توی گودال . (یادداشت مؤلف ).
-
بی هوا رفتن ؛ غیرملتفت رفتن . (یادداشت مؤلف ).
-
بی هوا گفتن ؛ ناگهان گفتن . بی مطالعه و بیوقت سخن گفتن . یکهو گفتن .
|| دور از احتیاط. با بی پروایی . (یادداشت مؤلف )
: از آن پس چو تازی تو کک را رواست
کنون رفتن تو بکین بی هواست .
(ملحقات شاهنامه ٔفردوسی ).