اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیهوش گشتن

نویسه گردانی: BYHWŠ GŠTN
بیهوش گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مدهوش گشتن . بیهوش گردیدن . حواس رااز دست دادن . در اثر ضربتی یا داروی بیهوشی مغمی علیه یا مغشی علیه گشتن . از خود بیخود گشتن :
چو آواز کوس آمد از پشت پیل
همی مرد بیهوش گشت از دو میل .

فردوسی .


همی بی تن و تاب و بی توش گشت
بیفتاداز پای و بیهوش گشت .

فردوسی .


بزین اندر از زخم بیهوش گشت
بخاک اندر افتاد و خاموش گشت .

فردوسی .


چو بگسست زنجیر بی توش گشت
بیفتاد و زان درد بیهوش گشت .

فردوسی .


بروی اندر افتاد و بیهوش گشت
نگفتش سخن هیچ و خاموش گشت .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.