اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پادو

نویسه گردانی: PADW
پادو. [ دَ / دُو ] (اِ مرکب ، نف مرکب ) پاکار. || خدمتکارگونه و فرمانبر. وردست ِ شاطرِ نانوائی . || در اصطلاح حمّامیان آنکه در سر حمام بمشتریان لنگ و حوله و قطیفه ودیگر لوازم دهد. || شاگرد حجره ٔ تجّار.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
پادو. (اِ) (فرانسوی ، اِ) ۞ روبان و نوار ممزوج از پنبه و ابریشم .
پادو. (اِخ ) موضعی به چهارفرسنگی مشرق و شمال فتح آباد.
پادو. (اِخ ) ۞ بلده ای به ایتالیا، در وِنسی دارای 125000 تن سکنه . این شهر اسقف نشین و صاحب دانشگاه و کاخهای مجلل و کارخانه های ماهوت بافی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
زاوش امیرخسروی
۱۳۹۰/۱۰/۰۴ Iran
0
1

در یونانی باستانی واژه παιδίον (پایدیون) به معنای کودک و یا خدمتکار (اسیر) می باشد.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.