پارسی . (اِخ ) (زبان ...) یکی از لهجات قدیم ایران از ریشه ٔ هندواروپائی که بزبان سانسکریت شباهت تام دارد و در زمان هخامنشی زبان درباری محسوب میشده است و آنرا لهجه ٔ پارسی باستانی و فرس قدیم نامند. رجوع به پارسی باستانی (زبان ) شود. || زبان عمومی مردم ایران در دوره ٔ اسلامی . زبان ادبی ملت ایران عهد اسلامی . زبان فارسی
: بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی .
فردوسی .
گر پارسا زنی شنود شعر پارسیش
و آن دست بیندش که بدانسان نوا زنست
آن زن ز بینوائی چندان نوا زند
تا هر کسیش گوید کین بی نوا زنست .
یوسف عروضی .
بلفظ
۞ پارسی و چینی خماخسرو
بلحن مویه ٔ زال و قصیده ٔ لغزی .
منوچهری .
بونصر مشکان نامه بخواند و بپارسی ترجمه کرد. (تاریخ بیهقی ). استادم [ بونصر مشکان ] دو نسخت کرد این دونامه را... یکی بتازی سوی خلیفه و یکی بپارسی به قدرخان . (تاریخ بیهقی ). نسخت بیعت و سوگندنامه بفرستادم بپارسی کرده بود. (تاریخ بیهقی ).