اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پاسبان

نویسه گردانی: PASBAN
پاسبان . (اِخ ) شهرکی است [ از خوزستان ] آبادان و خرم و توانگر و بانعمت بسیار و بر لب رود نهاده . (حدود العالم ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
پاسبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از پاس و بان حافظ، حارس .) حارس . (مهذب الاسماء). آنکه شب بدرگاه ملوک پاس دارد. (صحاح الفرس ). نگاهبان . نگهبا...
ملت پاسبان . [ م ِل ْ ل َ ] (ص مرکب ) پاسبان ملت . آنکه پاسبانی ملت کند. نگهبان ملت : شاه ملت پاسبان را بر فلک هفت سلطان پاسبان بینی به ه...
پاسبان اوغلی . [ اُ ] (اِخ ) (به غلطپازواند اوغلی نیز نامیده میشود.) بزمان سلطان سلیم خان ثالث در ناحیت وَدین خروج کرد و تا حدود بالکان و ب...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.