اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پاک تن

نویسه گردانی: PAK TN
پاک تن . [ ت َ ] (ص مرکب ) پاکیزه تن . پاک بدن . || پارسا. عفیف . مقابل . پاکجامه . ناپاکتن :
چنان پاک تن بود و روشن روان
که بودی بر او آشکارا نهان .

دقیقی .


چو نستور گردنکش پاک تن
چو نوش آذر آن پهلو رزم زن .

دقیقی .


که او هست رویین تن و رزم زن
فرایزدی دارد آن پاک تن .

فردوسی .


زن پاکتن را به آلودگی
برد نام و یازد به بیهودگی .

فردوسی .


یکی مجلس آراست [ کیخسرو ]با پیلتن
رد و موبد و خسرو پاک تن
فراوان سخن راند از افراسیاب
ز درددل خویش وز رنج باب .

فردوسی .


ز من پاک تن دختر من بخواه
بدارش به آرام در پیشگاه .

فردوسی .


چنین گفت کین پاکتن چهرزاد
ز گیتی فراوان نبوده ست شاد.

فردوسی .


تو تا زادی از مادر پاکتن
سپر کرده پیشم تن خویشتن .

فردوسی .


همی گفت اگر نوذر پاک تن
نکشتی پی و بیخ من بر چمن .

فردوسی .


سخن گوی و روشندل و پاک تن
سزای ستودن بهر انجمن .

فردوسی .


|| نیکواندام . نیک اندام . نیکچهر :
جوانی برآراست [ ابلیس ] از خویشتن
سخنگوی و بینادل و پاک تن .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.