اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پاکدامن

نویسه گردانی: PAKDʼMN
پاکدامن . [ م َ ] (ص مرکب ) عفیف .عفیفه . باعفاف . پاک . خشک دامن . پاکجامه :
یکی پاکدامن که آهسته تر
نکوتر بدیدار و شایسته تر.

فردوسی .


زن پاکدامن به پرسنده گفت
که شویست و هم کودک اندر نهفت .

فردوسی .


جوان گفت و آن پاکدامن شنید
ز گفتار او خامشی برگزید.

فردوسی .


سوی کردیه نامه ای بد جدا
که ای پاکدامن زن پارسا.

فردوسی .


پاکدامن چون زید بیچاره ای
اوفتاده تا گریبان در وحل .

سعدی (گلستان ).


در حق من بدرد کشی ظن ّ بد مبر
کآلوده گشت خرقه ولی پاکدامنم .

حافظ.


عیبم بپوش زنهار ای خرقه ٔ می آلود
کان پاک پاکدامن بهر زیارت آمد.

حافظ.


حافظ بخود نپوشید این خرقه ٔ می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را.

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ناصر پاکدامن (شهریور ۱۳۱۱[۱] – ۳ اردیبهشت ۱۴۰۲) اقتصاددان و نویسندهٔ ایرانی و از اعضای باسابقهٔ کانون نویسندگان ایران بود. او تحصیلات خود را در رشتهٔ ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.