اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پاک مغز

نویسه گردانی: PAK MḠZ
پاک مغز. [ م َ ] (ص مرکب ) پاکرای . پاک اندیشه . که مغز و اندیشه ٔ پاک و درست دارد. زیرک . تیزهوش . تیزویر :
که مهبود بد نام آن پاک مغز
روان و دلش پر ز گفتار نغز.

فردوسی .


ولیکن یکی داستانست نغز
مگر بشنود مردم پاک مغز.

فردوسی .


پرستنده ٔ بیشه و گاو نغز
چنین داد پاسخ بدان پاک مغز.

فردوسی .


چو بشنید زال این سخنهای نغز
بدل گشت خرم گو پاک مغز.

فردوسی .


یکی باره ٔ گام زن خواست نغز
بدان برنشست آن گو پاک مغز.

فردوسی .


ز بازارگانان یکی ۞ پاک مغز
سخنگوی و اندر خور کار نغز.

فردوسی .


بفرمود تا درگری پاک مغز
یکی تخته جست ازدر کارنغز.

فردوسی .


بموبد چنین گفت کای پاک مغز
ترا کردم این لقمه ٔ خوب و نغز.

فردوسی .


که فردوسی طوسی پاک مغز
بداده ست داد سخنهای نغز.

اسدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.