پای پیل . (اِ مرکب ) نوعی از قدح و پیاله ٔ شرابخوری . (برهان ). نوعی پیاله . صراحی بزرگ دراز که بصورت پای فیل سازند. (رشیدی ). پیلپا. گاوزر
: تا بپای پیل می بر کعبه ٔ عقل آمده ست
پیل بالا نقد جان بر پیل بان افشانده اند.
خاقانی .
|| حربه ای به شکل پای پیل که پیلپا نیز گویند. حربه ای است که اکثر و اغلب زنگیان دارند. (جهانگیری )(برهان ). گرزی است بصورت پای فیل . (رشیدی )
: من صید آنکه کعبه ٔ جانهاست منظرش
با من بپای پیل کند جنگ عبهرش .
خاقانی .
بگردن شتر اندر شراب زر بخشی
بپای پیل گه خشم خصم فرسائی .
مجیرالدین بیلقانی .
|| صاحب مرض داءالفیل . (رشیدی ).