اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پای خست

نویسه گردانی: PAY ḴST
پای خست . [ خ َ ] (ن مف مرکب ) لگدکوب . لگدمال . پای خوست . (رشیدی ). بپای درهم کوفته . زیر پای کوفته . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). پای خاسته . (جهانگیری ). خسته بپا. کوفته بپا. پای خسته . هرچیز که در زیر پا کوفته و مالیده شده باشد اعم از زمین و چیز دیگر. (برهان ). زمین باشد یا چیزی که بپای کوفته باشند. (از فرهنگی خطی ) :
پیاده سلاح اوفتاده ز دست
بزیر سواران شده پای خست .

پروین (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی ).


فراوان کس از پیل شد پای خست
بسی کس نگون ماند بی پا و دست .

اسدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.