اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پای فشاردن

نویسه گردانی: PAY FŠARDN
پای فشاردن . [ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) ثبات کردن . پای افشردن . پافشاری کردن . سخت ایستادن . استواری و ثبات قدم ورزیدن . ایستادگی کردن در سودا. (برهان ). ایستادگی کردن در کاری : لشکر دیلم در آن حادثه پای بیفشردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
شاهی که ترا نعمت صد ساله بریزد
گر بر در اونیم زمان پای فشاری .

فرخی .


وگر بپرسی ازین مشکلات مر ما را
بپیش حمله ٔ تو پای سخت بفشاریم .

ناصرخسرو.


در دوستی رسول و آلش
بر محنت پای می فشارم .

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 276).


و رجوع به پای و پا فشردن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.