پای ماچان . (اِ مرکب ) پای ماچو. (فرهنگ رشیدی ). پی ماچان ، کفش کن . صف نعال . درگاه . «باصطلاح صوفیان و درویشان صف نعال باشد که کفشکن است و رسم این جماعت چنانست که اگر یکی ازیشان گناهی و تقصیری کند او را در صف نعال که مقام غرامت است بیک پای بازدارند و او هر دو گوش خود را چپ و راست بر دست گیرد یعنی گوش چپ را بدست راست و گوش راست را بدست چپ گرفته چندان بر یک پای بایستد که پیر و مرشد عذر او را بپذیرد و از گناهش درگذرد». (برهان قاطع)
: هوا میخواست تا در صف بالا همسری جوید
گرفتم دست و افکندم بصف پای ماچانش .
خاقانی .
و شکر ایزدی بر مقام خویش بگذارد تا جمله ٔ خلایق از صدرنشینان محفل تا پایان پای ماچان همه در حال یکدیگر نگاه کردند. (مرزبان نامه ).
گرفته پای ماچان عذرخواهان
گناه از بنده عفو از پادشاهان .
عطار (بلبل نامه ).
آدم از فردوس و از بالای هفت
پای ماچان از برای عذر رفت .
مولوی .
جاهلی را دست می بوسند اندر دست حکم
فاضلی در پای ماچان پای مالی می کند.
کمال اسماعیل .