پخته جوش . [ پ ُ ت َ
/ ت ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از شراب باشد که جهت ضعف معده و کبد و باه و درد پشت و مفاصل و فالج و لغوه و کسر ریاح و ادرار بول سود دارد و طریق ساختنش اینست که شیره ٔانگور مثقالی و گوشت بره ٔ فربه در دیگ کنند و دیگر ادویه ٔ نیم کوفته در کیسه بریزند و در آن دیگ اندازندو بجوشانند تا مُهرّا شود. (جهانگیری )
: منم که طبع در ایام من قبول کند
قدید دنبه و سیکی پخته جوش گران .
عمید لوبکی .
نه آن مستی که عقلت نیست گردد
ز صاف پخته جوش جام هستی .
(از جهانگیری ).