پرتابی . [ پ َ ] (ص نسبی ، اِ) (تیرِ...) پرتاب شده . گشاد داده . رها شده . || تیری که آنرا نیک دور توان انداخت . (صحاح الفرس )
: تا هست ز شست دور در سرعت
ایام چو تیرهای پرتابی .
انوری .
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی بخاک نشست .
حافظ.
|| سلاح که بسوی دشمن از انسان و حیوان پرتاب کنند چون زوبین و مطراق و جز آن .