اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پرتو

نویسه گردانی: PRTW
پرتو. [ پ ُ ] (اِ) ۞ شراب معروف کشورپرتقال که نوعی می پخته است . رجوع به پرتکال شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
پرتو. [ پ َ ت َ / تُو ] (اِ) شعاع . (برهان ) (زمخشری ). روشنائی . (برهان ). ضوء. (زمخشری ). تاب . سنا. (دهار). روشنی . نور. ضیاء. تابش . فروغ . (برهان...
رادیو اکتیو
نیم پرتو. [ پ َ ت َ / تُو ] (ص مرکب ) مراد از ماه و اختران که روشنی کم دارند. (آنندراج ). ماه و ستاره ای که دارای تابش ضعیفی بود. (ناظم ال...
رادیو دارو، داروی هسته ای،داروی نشاندار رادیو اکتیو. داروهای نشاندار رادیواکتیو که به مریض ترزیق (تزریق) یا خورانده می‌شوند، رادیو دارو نامیده می شو...
پرتو کردن . [ پ َ ت َ / تُو ک َدَ ] (مص مرکب ) در بعض لهجات ایرانی ، پرتاب کردن .
فتوکپی
سعادت پرتو. (ص. مر.). آن که نور خوشبختی، سعادت، نیک اختری، نکوطالعی، نیک بَختی پراکَنَد.
علیرضا پرتو. [ ع َ رِ پ َ ت َ ] (اِخ ) لنجانی اصفهانی . وی به نام آقاجان نیز شهرت دارد. او را خطی خوش بود بخصوص در خط نسخ دستی توانا داشت ....
کشکهای پرتو. [ ک َ ش َ ی ِ پ َ ت َ / تُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطوط شعاعی ، چه کشک به معنی خط باشد و پرتو به معنی شعاع و از فرهنگ دساتیر ...
پرتو کرمانشاهی از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد این مقاله در معرض ویرایش‌های بسیاری قرار دارد چراکه دربارهٔ یک فرد تازه‌درگذشته است. اطلاعاتی همچون شرایط ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.