پردگیان . [ پ َ دَ
/ دِ ] (اِ) ج ِ پردگی . مقصورات . مخدرات . محتجبات . پرده نشینان . پوشیدگان
: بند بندگی بر پای عروسان نهد و پردگیان نازنین را از سراپرده بیره کنند. (قصص الانبیاء).
رخسار شما پردگیان را که بدیده ست
وز خانه شما پردگیان را که کشیده ست .
منوچهری .