پرسان
نویسه گردانی:
PRSAN
پرسان . [ پ ُ ] (نف ، ق ) صفت فاعلی بیان حالت . در حال پرسیدن . پرسنده :
هر که باشد زحال ما پرسان
یک بیک را سلام ما برسان .
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
پرسان پرسان . [ پ ُ پ ُ ] (ق مرکب ) با سؤال از بسیار کس : پرسان پرسان به کعبه می بتوان رفت .پرسان پرسان روند بهندوستان .؟
پرس پرسان . [ پ ُ پ ُ ] (ق مرکب ) پرسان پرسان . با سؤال از بسیار کس : پرس پرسان می کشیدش تا بصدرگفت گنجی یافتم آخر بصبر. مولوی .پرس پرسان میش...
احوال پرسان . [ اَح ْ پ ُ ] (اِ مص مرکب ) احوال پرسی .