اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پریش

نویسه گردانی: PRYŠ
پریش . [ پ َ ] (ن مف مرخم ) پریشان . پریشیده . پراکنده . تار و مار. متفرق . جداکرده . پراشیده . بازپاشیده . || (ن مف ) فروفشانده . بیفشانده . افشانده . ببادداده : زلف پریش (بصورت اضافه ) :
نیک ماند خم زلفین سیاه تو به دال
نیک ماند شکن جعد پریش تو به جیم .

فرخی .


|| (نف مرخم ) در کلمات مرکبه ٔ ذیل مخفف پریشنده ، بمعنی پریشان کننده ، پراکننده است : خاطرپریش . خاک پریش . و شاید دندان پریش نیز از این قبیل باشد :
در خموشی نبود لهواندیش
گاه گفتن نبود لغوپریش .

سنائی (از فرهنگ جهانگیری ).


باد بر سده ٔ تو هم نرسد
باد فکرت نه باد خاک پریش .

انوری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
واژه ی پارسی در حالت اسم و بمعنی "نا میزانی" یا " بی ثباتی" بکار می رفته است... "پریشان" در حالت صفت بمعنی "بهم ریخته" و "نامیزان" و یا "آشفته" است...
چم پریش . [ چ َ پ َ ] (ص مرکب ) مبهم و شک دار و مشکوک . || ممتاز و علیحده . (ناظم الاطباء).
خاک پریش . [ پ َ ] (نف مرکب ) که خاک را پریشد : باد بر سده ٔ تو هم نرسدباد فکرت نه باد خاک پریش .انوری .
دندان پریش . [ دَ پ َ ] (اِ مرکب ) خلال دندان . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). دندان آپریز. رجوع به دندان آپریز ش...
پریش کردن .[ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به پریشان کردن شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.