پژوهش کردن . [ پ ِ
/ پ َ هَِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پژوهیدن . جویا شدن . پی جوئی کردن . بازجوئی کردن . بازجستن . جستجو کردن . تفحص کردن . تجسس کردن . تحقیق کردن . کاویدن . استفسار. تتبع. تفقد. تفتیش
: ز هر کشوری گرد کن مهتران
از اخترشناسان و افسونگران
سخن سر بسر مهتران را بگوی
پژوهش کن و راستی بازجوی .
فردوسی .
وزین هرچه گویم پژوهش کنید
اگر خام باشد نکوهش کنید.
فردوسی .
که گر بازیابی بپیچی ز درد
پژوهش مکن گرد رازش مگرد.
فردوسی .
که دانم که چون این پژوهش کنید
بدین رأی بر من نکوهش کنید.
فردوسی .
که دانم که چون این پژوهش کنید
وزین بند رأی گشایش کنید...
فردوسی .
کنند انجمن پیش تخت بلند
ز کار سپهری پژوهش کنند.
فردوسی .
همانا که ما را نکوهش کنند
چو از رزم جوئی پژوهش کنند.
فردوسی .
پژوهش همی کرد و نگشاد راز
چنین تا ز خوان خوردن آمد فراز.
اسدی (گرشاسب نامه ص
21 نسخه ٔ خطی متعلق به مؤلف ).
ز هرکدام پژوهش کنی ز باب و نیا
جواب ندهد جز نام مادر و خواهر
بدان صفت که تفاخربنام مام کند
کس ار ز باب پژوهش نماید از استر.
قاآنی .