پس پای
نویسه گردانی:
PS PAY
پس پای . [ پ َ س ِ ] (اِ مرکب ) پشت ِ پای یا شاید بمعنی تیپا و اردنگ : در جمله نزدیک آمد که این هراس فکرت و ضجرت بر من مستولی گرداند وبه یک پس پای در موج ضلالت افکند. (کلیله و دمنه ).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
پای پس شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به پای پس آمدن شود.
پای پس آمدن . [پ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گریختن و هزیمت شدن و کم آمدن از حریف خود باشد. (تتمه ٔ برهان قاطع).