پس کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بعقب گذاردن . طی کردن . پیمودن
: راهی دراز و دورز پس کردم ای ملک
تا من بکام دل برسیدم بدین مکان .
فرخی .
|| کنار زدن . یکسو کردن .
-
پس کردن برگها و خاشاک را از روی آب و غیره .
-
پس کردن لحاف از رو .
-
پس کردن مردم را برای پیش رفتن .