اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پس مانده

نویسه گردانی: PS MANDH
پس مانده . [ پ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه در عقب ماند. سپس مانده . عقب مانده . بدنبال مانده . دیری کرده :
بساخت از پی پس ماندگان و گمشدگان
میان بادیه ها حوضهای چون کوثر.

فرخی .


خیز ای پس مانده ٔ دیده ضرر
باری این حلوای یخنی را بخور.

مولوی .


|| طعامی که پس از سیر خوردن کس یا کسانی برجای ماند. طعام یا شراب که پس از سیری مرد بماند. پس خورده . ته مانده . ته سفره . پیش مانده . نیم خورده . سؤر. فضله ٔ طعام .
- امثال :
پس مانده ٔ گاو را به خر باید داد . (جامعالتمثیل ).
|| بقیه ٔ هر چیزی : لُفاظَة؛ پس مانده از هر چیزی . مجاعَة؛ پس مانده ٔ خرما. (منتهی الارب ). || وامانده . ترکَه . مُخلَّفَه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
پس مانده خور. [ پ َ دَ / دِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) آنکه بر سفره ٔ بزرگان نتواند حاضر آمدن و لکن پس از آنکه آنان صرف طعام کنند جزو چاکران ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.