پشت
نویسه گردانی:
PŠT
پشت . [ پ ُ ] (اِخ ) نام قصبه ای از ولایت بادغیس در خراسان [ بین سیستان و غزنین و هرات ] . (نزهةالقلوب ص 153) (برهان قاطع). مؤلف حبیب السیر گوید: قریه ٔ پشت داخل قرای ولایت غرجستان است و به کوه زاغ اتصال دارد. (جزء 3 از ج 3ص 317). بست معرب آن است و ابوالفتح علی بن محمد البستی شاعر و کاتب معروف از آنجاست . رجوع به بست شود.
واژه های همانند
۱۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۶ ثانیه
پشت و پناه . [ پ ُ ت ُ پ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مددکار. یاریگر. حامی . ظهیر. ثِمال . (مهذب الاسماء) : بهر کار پشت و پناهم توئی نماینده ٔ رای...
پشت میزنشین . [ پ ُ ت ِ ن ِ ] (نف مرکب ) ۞ عضو (کارمند) دیوانها و ادارات .
پشت لرزیدن . [ پ ُ ل َ دَ ] (مص مرکب ) و پشت بلرزیدن کسی را. نهایت ترسیدن : از دیدن سپاه ایران پشت ترکان بلرزید.
بالارود پشت . [پ ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان رودبنه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان که در 12 هزارگزی شمال خاور رودبنه درجلگه واقع است . ناحی...
پشت شهیدان . [ پ ُ ش َ ] (اِخ ) نام موضعی در مغرب میرانشاه .
پشت گردوکوه . [ پ ُ گ ِ ] (اِخ ) نام ییلاقی در شاهکوه و ساور استرآباد. (مازندران و استرآباد رابینو ص 126).
لاکپشت سبز ( به انگلیسی: Chelonia mydas) نوعی لاکپشت است که در آبهای گرمسیری از خلیج فارس و دریای عمان تا اقیانوس‌های آرام و اطلس زندگی می‌کند. از ن...
خط اره ٔ پشت . [ خ َطْ طِ اَرْ رَ ی ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خطی که در میان پشت بدرازی می باشد. (آنندراج ).
پشت هم انداز. [ پ ُ ت ِ هََ اَ ] (نف مرکب ) گَربِز.محیل . مکار. فریبنده . حیله باز. || مرتب کننده ٔ برگه ها و یادداشتهای کتاب لغتی بر ترتیب خاص...
پشت برآوردن . [پ ُ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) روی گردانیدن : بگیرید یکسر ره زردهشت بسوی بت چین برآرید پشت .دقیقی .