پنج یک . [ پ َ ی َ
/ ی ِ ] (اِ مرکب ) خُمس . خمیس . دوبرابر عشر. دوبرابر ده یک
: ملک ز پنج یک آنجا نصیب یافته بود
دویست پیل و دو صندوق لؤلؤ شهوار.
فرخی .
و پیش از وی چنان بود کی از جایی سه یک موجود خراج بودی و از جایی پنج یک و همچنین تا شش یک رسد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص
93). خَمس ؛ پنج یک شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).