پنهان شدن . [ پ َ
/ پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اختفاء. اکتتام . جبوء. جباء. اختباء. انِّماس . (منتهی الارب ). مخفی شدن . پوشیده شدن . استخفاء. اجتنان . تذعلب . اکتنان . ضب ء. ضبوء. (منتهی الارب ) (صراح ). استسرار. (زوزنی ) (منتهی الارب ). اذلیلاء. (منتهی الارب ). تواری . (زوزنی ). کمون . (دهار).اغتماد. ضمر. تأبق . روی درکشیدن . نرز. تزأزُء. اندساس . (زوزنی ). انکماء. (زوزنی ). خفاء. خمر. مخامرة.(تاج المصادر بیهقی ). خنس . خنوس . (دهار). اِنتماس . اکتمان . ترج . طملسة. اضطباء. انقباع . استتار. عبط. اعتباط. اطلاع (از اضداد است ). تعفق . طبر. ضؤب . عزوب .تکثم . طلوع (از اضداد است ). غایب گشتن . تخدّر. اندفان . خجخجه . تدفّن . تدافن . (منتهی الارب )
: جعدی سیاه دارد کز گشنی
پنهان شود بدو در سر خاره .
رودکی .
بجائی که پنهان شود آفتاب
بدان جایگه ساخت آرام و خواب .
فردوسی .
همه خود مر او را بفرمان شدند
بدان از جهان پاک پنهان شدند.
فردوسی .
بدل گفت پنهان شود آفتاب
شب آید شود گاه آرام و خواب .
فردوسی .
پس تل درون ، هر سه پنهان شدند
از اندیشه ٔ جان غریوان شدند.
فردوسی .
همان به که پنهان شوم زاژدها
کنم تاج و تخت کیانی رها.
فردوسی .
شب شودپنهان چو گردد نور خورشید آشکار.
معزی .
مور وماهی را بر خاک و بدریا در
نیست پنهان شدن از وی بشب تاری .
ناصرخسرو.
تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
زانکه با معشوق پنهان خوشتر است .
عطار.
مهر درخشنده چو پنهان شود
شب پره بازیگر میدان شود.
؟