اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پوست برکندن

نویسه گردانی: PWST BRKNDN
پوست برکندن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سلخ .پوست بازکردن . مخن . محش . (منتهی الارب ) :
بردران ای دل تو ایشان را مایست
پوستشان بر کن کشان جز پوست نیست .

مولوی .


چون فرومانی بسختی تن بعجز اندر مده
دشمنان را پوست بر کن دوستان را پوستین .

(گلستان ).


سلق فلاناًبسوط؛ پوست بر کند فلان را بتازیانه . (منتهی الارب ). متقوب ؛ پوست برکنده از خارش و گز. تمشق ؛ پوست کنده شدن شاخ . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.