پوست تخت .[ ت َ ] (اِ مرکب ) پوست آش کرده که پشم آن نسترده باشند و درویشان آن را گاه نشستن و خفتن چون گستردنی وبساطی گسترند و گاه رفتن بر دوش افکنند و آن از پوست گوسفند و گاهی شیر و ببر و پلنگ باشد
: اگر از فقر هوای تو بفرمان باشد
پوست تخت تو کم از تخت سلیمانی نیست .
تأثیر.
|| مجازاً، مقام درویش . || مسند.
-
پوست تخت ارشاد ؛ مسند ارشاد.