اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پوست تخته

نویسه گردانی: PWST TḴTH
پوست تخته . [ ت َخ ْ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) تخته ٔ پوست . قطعه ٔ پوست . پوست تخت :
پادشاه ملک فقریم و قناعت رخت ماست
طاقی ما تاج ما و پوست تخته تخت ماست .

نصیرای بدخشانی .


بپوست تخته ٔ ابلق نشین چو درویشان
مخواه تخت منقش ز آبنوس و ز عاج .

سالک یزدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
تخته پوست . [ ت َ ت َ / ت ِ ] (اِمرکب ) همان پوست تخته . (آنندراج ). پاره پوستی که درویشان و جز آنان با خود دارند زیرانداز را. تخته ای ازپوست ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.