پوست کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پوست کندن . پوست باز کردن . سلخ
۞ . باز کردن پوست میوه و جز آن . از پوست برآوردن . || غیبت و بدگوئی کسی کردن . || پوست کردن کتابی ؛ جلد کردن آن . جلد انداختن بدو. پشت کردن آن . مجلد کردن کتاب . تجلید. (زوزنی ). المجلد؛ آنکه کراسه را پوست کند. (مهذب الاسماء). || انیس و محرم ساختن . (برهان قاطع).