پوسته
نویسه گردانی:
PWSTH
پوسته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) پوست . || پوستک . پوستی نازک . قشارة. || شوره ٔ سر. قطعات کوچک سفید رنگ که در سر آدمی بگاه شوخگنی پدید آید و چون بشانه زنند فروریزد. هبریه . پوسه . رجوع به پوسه شود.
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قشر ... ظاهر امور ... آنچه فقط در سطح رو حس می شود درحالیکه سطح درون داستانی دیگر است.
پوسته پوسته شدن . [ ت َ ت َ / ت ِ ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) صورت پوستکها گرفتن . به ورقه های نازک مبدل شدن .