اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پوستین کردن

نویسه گردانی: PWSTYN KRDN
پوستین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... کسی را)، او را رسوا کردن . ا و را مفتضح کردن . او را عیب کردن . (اوبهی ). بدگوئی او کردن . (برهان ) :
در رکابش ماه خواهد رفت اگر
اسب حسن اینست کو زین میکند
با رخ و دندانش روز و شب فلک
پوستین ماه و پروین میکند.

انوری .


پوستینم مکن که از غم و درد
فلکم پوست می بپیراید.

انوری .


معشوقه دل ببرد و همی قصد دین کند
با آشنا و دوست کسی اینچنین کند
دل پوستین بگازر غم داد و طرفه آنک
روز و شبم هنوز همی پوستین کند.

انوری .


از سر جوی عشوه آب ببند
بیش ازین گرد پای حوض مگرد
تا مرا در میان تابستان
مر ترا پوستین نباید کرد.

انوری .


و در قطعه ٔ ذیل نیز بهمین تعبیر مثلی اشاره است :
پوستینی بخواستیم از تو
تا زمستان بسر بریم در آن
قیمت ما بر تو بود چنانک
قیمت پوستین بتابستان
بده ای خواجه پوستینم هین
پیشتر ز آنکه پوستینت هان (یعنی پوستینت کنم ).

کمال اسماعیل .


و در دو بیت ذیل سنائی و انوری معنی پوستین کردن و سوخته ٔ پوستین را ندانستم :
آنان فسرده اند که شان پوستین کنی
ما را ز غم چو سوخته ٔ پوستین مکن .

سنائی .


۞
منکر مشو از آنکه تو در پوست نیستی
کآزادگان بخیره ترا پوستین کنند.

انوری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
پوستین باژگونه کردن . [ با ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت تصمیم گرفتن . عظیم مصمم شدن . پوستین باشگونه کردن : بانگ برزد عزت حق کای صف...
پوستین باشگونه کردن . [ با ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت مصمم شدن . رجوع به پوستین باژگونه کردن شود. || تغییر روش و رفتار و معامله د...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.